چه حس غرق فریبی درون چشم تو بود
عجب فراز و نشیبی درون چشم تو بود!
میان این همه رنگ سیاه و آبی و سبز
چقدر رنگ عجیبی درون چشم تو بود
تمام درد من از یک نگاه یادم رفت
چه ساحری! چه طبیبی! درون چشم تو بود
دو چشم ناز تو را وقت رفتنت دیدم
عجب نگاه نجیبی درون چشم تو بود
اگر چه روی لبت خنده های اجباری
چه گریه های غریبی درون چشم تو بود!
کدام آدم عاشق ندیده از تو گذشت _
برای این که فریبی درون چشم تو بود؟!
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:29 توسط محمد مباركي
|
با غزل زندگی نکردم که٬سال ها بعد فکر نان باشم